درود
ستودنی است آمدن فرستادهای که دین را بر مردمان تمام کرد و عشق، صلح و آزادی را پیام آور است.
شکرانـــه دهیــــــد شکر ایزد آمد
پیغمبر صلح و عشـق سرمد آمد
جبریل به آسمان بشارت میداد
با هلهله، از حرا محمد(ص) آمد
... و اما ای پیشوای عشق و شادی
چشم به راهیم هر چند آه از نهادمان بر میخیزد ستایشمان پذیرفته نمیشود تا به دیدارت نور جان تازه شود و خستگی چشمان پالوده.
ای پیشوای شادی و شادمانی، جادهها را با دستی به پیشانی در مینوردیم و نگاهمان در فراسوی راه حجاز به باز بودن دست نیاز و دلهای در نمازمان اشارت دارد.
و همواره به دلهای چشم به راه خواهیم گفت:
چون پنجـــــرهها بــــدون تردید بأیست
چون منظـــرهها به معرض دید بأیست
با دست به پیشانی و چشمی در راه
هر صبــــح در انتظار خورشید بأیست
در جشن برانگیختگی فرستاده صلح و دوستی، شادمان باشیم و به شادی دیگران بیندیشیم.
بدرود
درود
«بسم رب الشهداء و الصدیقین»
به دلمان برات شده که میآیی، میآیی و ریشه سالوس و رنگ و نفاق و کفر را میکنی، شادمانی را به مردمان غمگین پیشکش میکنی و درد را از رخسارههای میزدایی.
به دلمان برات شده که چشم بر جاده داریم و آدینهها هر بامدام نگاهمان به سوی حجاز است و دستان دعایمان باز...
میآیی، به دلمان برات شده..
تقدیر خزان خورده به پیشانی ما
ماییم و غم و شام پریشــــانی ما
یارب سببی، مهـدی ما را برسان
ابریســـــت هــوای دل بارانی ما
شنبهای که گذشت بی انکه بدانم ابری در نگاهم ریخته بود و بهانهای که به بارش وادارم میکرد و بیاد فرمایش امام علی(ع) افتادم که در حالت شادمانی و غمگینی به گورستان سری بزنید و چنین کردم.
نگاهی که در نگاه بیادعایشان دوختم آرامتر شدم. در کنار بستر آسودهیشان که قدم زدم سبک شدم و ناگاه نگاهی به سمت تهران دوختم که در دود و دروغ در سیاهی غرق شده بود.
باز دردهایم شروع شد و قاب عکسی که لبخندش را نمیشد ترجمه کرد.
... و به اجبار باز در تهران فرو رفتم اما غمهایم کمتر شده بود.
چون دل شده زار و بیقرار شهدا
لب فاتــــحه میکنـــــــد نثار شهدا
آرام نمیشـــــــــوم ندانم چه کنم
باید بــــــروم ســــــــــــر مزار شهدا
همه جهانیان منتظر تو هستند و ما ایمان داریم که می آیی...
همچون دل بیقرار ابری آقا
دلتنگــــــی شام تار ابری آقا
آمــــــــاده دیدار تـوأم تا فردا
با چشـم در انتظـار ابری آقا
شادمان باشیم و به شادی دیگران بیندیشیم.
بدرود
درود
روح خدا بخدا پیوست
میگفتند در عزاداری جمال عبدالناصر و گاندی بسیار جمعیت آمده بود، میگفتند بسیار مرد در آن روز برای بخاکسپاری آنها آمده بودند. اما هرگز خبرنگاران خارجی سیل خروشان غمگنان روحالله را ندیده بودند و همگی به حضور او در قلب همه ایرانیان چه مخالف و چه موافق در آن روز اعتراف و اقرار کردند.خمینی اندیشهای بود سترگ که با زبان روان خویش ایرانی را به دوست داشتن و کنار هم بودن تشویق میکرد.خمینی روح عظیم و شگرف ملت ایران بود و هست.
هرکـــس که به جام ازلــی ســــرمست است
با عشق ولایت به ولی سر مســــــــــت است
چـــون روح خــــــــدا در آســــــمان جای گرفت
مشتاق «خمینی» به «علی» سرمستست
تقدیم به روح همه پدرانی که رفتند تا ما بمانیم.
"ای یـــــــاد تو مونــــــس روانم" بابا
ای یــــاور و یــــــــار مـــــــهربانم بابا
کی قدر تو را، چگونه باید دانست؟
تقدیــــــــم تو باد، جسم و جانم بابا
پیشکش به جانبازانی که گاه آنها را فراموش میکنیم
امروزه ملاکهــــا دگرگـــــون شدهاند
از حد و حدود خویش، بیرون شدهاند
مردان جزیـــــــزهای که مجنون بودند
سردرگـــــم مردمان مجنون شده اند
مولای همیشه حاضر، هستی ببینی که سر کودک و پیر سوری چه آمده است؟
کودکان چه گناهی دارند، عجل علی ظهورک یا امام عدل و عشق
اندیشـــــه آدمـــــی جنون اســــــــت آقا
سر تا قدمش غرقه به خـــــون است آقا
خشک و تر و طفل و پیر سوزند و کشند
هنگــــــــامه آمـــــــدن کنـــــون اسـت آقا
شاد باشیم و به شادی دیگران بیندیشیم.
بدرود