سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعر و رباعی ظهور

درود

در سینه نشسته غم بی حد یاران

حال دل دیوانــــه شــــده بــد یاران

آمده ماهِ دوازدهـــــــم، عید رسید

آن مـــــاه دوازده نیامـــــــد یــاران

***

مولا چه شــــــــود عاقبت مردممان

این مردم در عشق و نگاهت گممان

دلخــوش به توأیم تا که تحویل شود

آغـــــــــاز هزار و سیصد وچندممان

***

آقا نگرانان همـــه خاطرخواهت

آمــــــــاده دیدن رخ چون ماهت

داد دل این ملتمسان را بِستان

چشـم همه منتظران در راهت

 

شاد باشیم و به شادی دیگران بیندیشیم.
بدرود


ارسال شده در توسط علی مظفر

درود

هم خاطره های ســررسیـدم باتو

هم آنچه بخواهــــم، نخریدم با تو

سال نود و یک که تنم می لرزید

امســــــال خدا، لباس عیدم با تو

***

ای روی تو مــــاه عالم آرای همه

یـــــــــــاد تو انیس دل تنهای همه

تا کی به شکیبایی و تا کی خاموش

خود را بگذار لحظه‌ای جای همه

 

***

هـر هفتـــــه و طبـــــــــق عادت دیوانه

سرریز شــــــود ارادت دیـــــــــــــوانه

چشمش به در و پنجره‌ها حیران است

چـــــــون عقربــــه‌های ساعت دیوانه

 

شاد باشیم و به شادی دیگران بیندیشیم.

بدرود


ارسال شده در توسط علی مظفر

یا مولا

این هفته هم گذشت، دعای توسلم را نشنیده گرفتی و دستان ملتمسم را ندیده، آرزویم دیدار چهره تابان توست و دیگر هیچ

و فقط باید گفت

بارانــــی و نامیـــــد تا هفتــــه بعـــد

غم کنــــــج دلـــم خزیــد تا هفته بعد

دل ماند و کویر و حسرت دیدن دوست

این جمعه به ســـر رسید تا هفته بعد

...

دستان قنوت خسته ام منتظراست

چشمان امید بسته ام منتظـــراست

در جـــــاده انتــــــظار تا آمـــــــــدنت

هر هفته دل شکسته ام منتظر است

 

عجل علی ظهورک یا مولا

شاد باشیم و به شادی دیگران بیندیشیم.

بدرود


ارسال شده در توسط علی مظفر