سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعر و رباعی ظهور

یا خودش می رسـد ویا نامه اش


ای پیشوای پیدای ناپیدای دیدگان ما
این روزها بیشتر از همیشه نامت را بر زبان دارم و انتظارت را بر دیدگانم
این روزها به شبهای سه شنبه چشم می دوزم و دعای توسلی که تو را بخواهم و با تو بگویم آنچه را که باید فریاد بزنم
 

بی روی تو سینه را غم عالم به

بی آمدنت در شب چشمم غم به

ای حاضر تا همیشه ای غایب من

دلهای شکسته را کمی مرهم به

 

دانشجو بود و گم گشته اش ای داشت. او راست می گفت که جوینده یابنده است. او یافته بود روزی که با چشم دل رفته بود با چشم دل دیده بود و با چشم دل برگشته بود.
او رسیده بود به مقصدی که ما سالیان سال شعارش را می دادیم می دهیم.
او برگشته بود با دست پر.
با پدری
او .... دانشجو بود

 

یا خودش می رسـد ویا نامه اش
گفت استـــاد و جمع خنـدیدند
دختــرک سر به زیر چادر برد وـ
خیالــش کجــــا ، نفهمیــدند

صحبت از تشنگی و عاشوراست
صحبـــت از نیــنوا و ماتــم که
صحبت شمر وخولی وکفر است
گفتـــگو ها ســـر محـــرم کـه

گفــت استــاد، دخــتر خاموش
تو چـه فهمیده ای محرم چیست؟
چه بـود درس جنـگ عاشــورا
تو کجایی،بگو که حق با کیست؟

دختــرک زیر چتــر بارانی
یـــاد آورد خـاک ریـــزی را
مین یابی که هر کـجا می گشت
تــا بیـابد مگـر عــزیـزی را

میـن یابی که بوق ممتد زد
مثل خــوابی که بارها دیده است
مطمئن بود و مطمئــن می گفت
پـدرم زیر خـاک خـوابیده است

کنـدوکاوی که حاصلش مشتی
استخوان و پـلاک بود آخر
پیرهـــن پاره‌ای از آن یوسف
مابقی خاک خاک بود آخر


ساعتی زنگ خورده و خاموش
جیـب پیراهنـی کـه وا می رفت
نامه های نخوانده ، بابا
نالـه هایی که تا خدا می رفت

این شلمچه است و روز عاشوراست
دور تـا دورمـان عـراقـی که
به کمین خورده ایم و محصوریم
خواهد افتاداتفاقی که

به اسارت کــه تن نه، ثار الله
فتـح ما فتح خون به شمشیر است
معرفت در ادای تکلیـف است
دلم از دست کوفیـان سیر است

آری استاد خوب خـاطر جـمع
گفته هایت شبـیه آن سیـلی است
که به گوش سکینه ها خورده است
جنگ مولا که جنگ تحمیلی است

نه حسین(ع) اهل جنگ وآتش بود
نــه ولایــت به خــون بـود تشنه
ادب عاشـــقانه در صــلح است
ناخــدای جنــون بــود تشنـه

چشـم های ستاره ابری شـــد
رو به عکــسی ستــاره آشفته
گفت استــاد خوب خــاطر جمع
پدرم شعر عاشقی گفته

از شلمچه رسیده‌ام امروز
این چنین است عشق فرجامش
فکر من جای دیگری است استاد
هم خودش آمده است و هم نامه‌اش

شاد باشیم و به شادی دیگران بیندیشیم
بدرود

 

 


ارسال شده در توسط علی مظفر